مولانا در پرتو همین نگرش واقع‏گرایانه به تحلیل روان‏شناختی قضاوت انسان می‏پردازد و مواضع آسیب‏شناسی قضاوت را بیان می‏دارد.از دیدگاه مولانا، قضاوت‏های ما ریشه در حب و بغض ما دارند و کمتر اتفاق می‏افتد که امور و حوادث را خارج از زاویه حب و بغض مورد قضاوت قرار دهیم.انسان‏ها، آینه یکدیگرند؛هر کس عکس خود را در آینه می‏بیند.اگر یوسف با همه حسن و جمالی که دارد در چشم برادرانش گرگ می‏نمایاند، به جهت حسادتی است که روح آن‏ها را تسخیر کرده و رستنگاه قضاوت و ارزیابی آن‏ها قرار گرفته است.اگر پسری پدر خود را مانند سگ می‏بیند:آن پدر سگ نیست تأثیر جفاست.وقتی که یخ‏های جفا ذوب شد و پدر با پسر صلح کرد و سگ‏پنداری از میدان قضاوت پسر خارج گشت آنگاه بابا، محبوب دل فرزند می‏گردد.بنابراین هرگاه نیک بنگریم، درمی‏یابیم که بسیاری از قضاوت‏های ما که براساس آن دیگرانی را به دشنام و اتهام می‏بندیم، نشأت گرفته از ذهن و ظن ما هستند و هرگاه به قول هوسرل پدیدارشناس آلمانی پیش‏فرض‏ها و پیش‏داوری‏ها را با تکیه بر اصل تعلیق پدیداری( ehcopE )بین الهلالین قرار دهیم و ذهن خود را از رسوبات تعینات لایروبی کنیم، هوای دل آفتابی می‏شود و لایه‏های منجمد و شکن در شکن قساوت یکی از دیگری ذوب و توده‏های متراکم ابر در منتهی الیه حاشیه آسمان بایگانی می‏شوند. این فصل از مقاله را با ذکر نمونه‏هایی از ابیات دفترهای مثنوی که به تحلیل رفتارهای اجتماعی و روابط انسانی، اشعار دارند به پایان می‏بریم. 1.4.تحلیل کنش‏هاو گرایش‏ها (تأویل انگیزه‏های سودپرستانه و پراگماتیستی برای رفتارهای اجتماعی). دست کی جنبد به ایثار و عمل تا نبیند داده را جانش بدل تا نبیند کودکی ک سیب هست او پیاز گنده را ندهد ز دست این همه بازار بر بوی غرض بر دکانی شسته بر بوی عوض صد متاع خوب عرضه می‏کنند و اندرون دل عوض‏ها می‏تنند یک سلامی نشنوی ای مرد دین که نگیرد آخرت آن آستین بی‏طمع نشینده‏ام از خاص و عام من سلامی ای برادر و السلام (مثنوی، 61-3353) 2.4.آسیب‏شناسی قضاوت ای بسا ظلمی که بینی در کسان خوی تو باشد در ایشان ای فلان آن تویی وان زخم بر خود می‏زنی بر خود آندم تار لعنت می‏تنی   (همان، 30-1328) با پدر از تو جفایی می‏رود آن پدر در چشم تو سگ می‏شود آن پدر سگ نیست تأثیر جفاست که چنان رحمت نظر را سگ نماست گرگ می‏دیدند یوسف را به چشم چون که اخوان را حسد می‏بود و خشم (همان، 59-3256) 3.4.تحلیل تمثیلی گزافه‏گویی این زبان چون سنگ و فم آهن وش است و آنچه بجهد از زبان آن آتش است سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف گه ز روی نقل و گه از روی لاف (همان، 4-1603) 4.4.تحلیل ضرورت تقیه دانه باشی مرغکانت بر چنند غنچه باشی کودکانت بر کنند دانه پنهان کن به کلی دام شو   غنچه پنهان کن گیاه بام شو هر که داد او حسن خود را در مزاد صد قضای بد سوی او رو نهاد چشم‏ها و خشم‏ها و اشک‏ها بر سرش ریزد چو آب از مشک‏ها دشمنان او را غیرت می‏درند دوستان هم روزگارش می‏برند (مثنوی، 47-1843) 5.4.تحلیل رفتارهای غریزی انسان (انسان وقتی که گرسنه است مانند سگ است، و وقتی که سیر است، مانند مردار؛پس چگونه می‏تواند با شیران هم‏تگی کند): چون گرسنه می‏شودی سگ می‏شوی تند و بد پیوند و بد رگ می‏شوی چون شدی تو سیر مرداری می‏شوی بی‏خبر بی‏پا چو دیواری شدی پس دمی مردار و دیگر دم سگی چون کنی در راه شیران خوش تگی (همان، 88-2886) 6.4.تحلیل تکفیر خویش بین چون از کسی جرمی بدید آتشی در وی ز دوزخ شد پدید حمیت دین خواند او آن کبر را ننگرد در خویش نفس گبر را 7.4.تحلیل ناسپاسی مردم قصه مردی که افعی از کنارش می‏گذشت ولی او آن افعی را نمی‏دید؛مرد دیگری که آن صحنه را می‏دید، فریاد کشید تا مرد غافل را آگاه کند؛اما مرد غافل به جای سپاس، با آن مرد، از در پرخاش در آمد و گفت:خاموش باش و عیشم را منغص مکن.افعی به مرد غافل نزدیک شد و او را نیش زد.مارگزیده در حالی که از درد به خود می‏پیچید، روی به آن مرد کرد و گفت:چرا گریبان ندریدی و مرا از این خطر آگاه نکردی؟آن مرد در جوابش: گفت من کردم جوانمردی و پند تا رهانم مر ترا زین خشک بند از لئیمی حق آن نشناختی مایه ایذاء و طغیان ساختی این بود خوی لئیمان دنی بد کند با تو چو نیکویی کنی (مثنوی، 80-978) 8.4.خرافه‏زدایی (تحلیل و تأویل خرافه‏ستیزانه عملکرد انسان و انتساب صلاح و فساد فرد به عملکردش و مردود داشتن انتساب آن به بخت و اقبال و گردش روزگار): الف: چون بکری جو نروید غیرجو قرض تو کردی ز که خواهد گرو جرم خود را بر کسی دیگر منه هوش و گوش خود بدین پاداش ده جرم بر خود نه که تو خود کاشتی با جزا و عدل حق کن آشتی رنج را باشد سبب بد کردنی بد ز فعل خود شناس از بخت نی آن نظر در بخت چشم احول کند کلب را کهدانی و کاهل کند متهم کن نفس خود را ای فتی متهم کم کن جزاء و عدل را (همان، 35-430) ب: باد بر تخت سلیمان رفت کژ پس سلیمان گفت بادا کژ مغژ باد هم گفت ای سلیمان کژ مرو ور روی کژ از کژم خشمین مشو (همان، 99-1898) ج: در فتاد اندر چهی کو کنده بود زان که ظلمش در سرش آینده بود ای که تو از جاه ظلمی می‏کنی دان که بهر خویش چاهی می‏کنی  (همان، 1320-1317) گذار از صورت به معنی شوریدگی و دلبردگی، هرگاه، به صورت بستر و زمینه حرکت، نمود داشته باشد، حرکت هدفدار را گرم و سر زنده نگه می‏دارد و رفتار اجتماعی را تهذیب و عزم و اراده را منقح و استوار می‏سازد اما اگر، شوریدگی، پیش درآمد فرنقتگی شود، ذوق شدن مبدل به خلسه ماندن و شوق پرواز، تبدیل، به وسوسه دانه و دام می‏شود.آنگاه عکس مه‏رویان بستان خدا، دام اولیاء می‏گردد و تماشای سدره و طوبی، دل را از توجه به قامت یار باز می‏دارد.در چنین موقعیتی، هنر، دشمن پنهان صاحب هنر می‏گردد، چنان که آب و رنگ چهره زرگر سمرقندی شوکران جانش می‏شود، نافه مشک افشان، تیغ خون‏افشان گلوی آهو می‏گردد، استخوان پیل در دست پیلبان، عمود آهنین می‏شود تا با ان مغز سر پیل را بیاشوبد و پوست روباه مسلخ زندگی‏اش می‏شود و در یک کلمه، زیبایی، هنر قتاله می‏گردد و مقتول، وقتی که پر خویش را در کنار تیر دلدوز دید: گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست: آن نمی‏بینی که هر سو صد بلا سوی من آید پی این بالها ای بسا صیاد ی رحمت مدام بهر این پرها نهد هر سوی دام چند تیرانداز بهر بالها تیر سوی من کشید اندر هوا اختیار آن را نکو باشد که او مالک خود باشد اندر اتقوا لیک بر من پر زیبا دشمنی است چون که از جلوه‏گری صبریم نیست لوه‏گاه و اختیارم آن پر است بر کنم پر را که در قصد سراست همچو طفلم یا چو مست اندر فتن نیست لایق تیغ اندر دست من (همان، 653/652/651/650/645/644/643) گاه نیز زیبایی و هنر به منزله استتار زهر در عسل و مزبله در سبزه است.در چنین موقعیتی، حکومت شیطانی در خاتم سلیمانی پنهان می‏شود و دیو با سرقت نام سلیمان بر سریر سلطنت تکیه می‏زند: دیو گر خود را سلیمان نام کرد ملک برد و مملکت آرام کرد نام خود کرده سلیمان نبی روی پوشی می‏کند بر هر صبی (مثنوی، 1285/1266) غل و زنجیر در جستجوی پاها و گردن‏ها، به صورت طوق زرین نمودار می‏شود و با درخشش آفتابی خود چشم‏ها را خیره و قلب‏ها را تیره می‏کند. طوق زرین و حمایل بین هله غل و زنجیری شده است و سلسله و به تعبیر قرآن کریم، باطل لباس حق می‏پوشد تا حق را کتمان کند(آیه 42 سوره بقره). در این میان، آخربینان، زنجیر اسارت را طوق زرین می‏پندارند و دیو را سلیمان انگارند.اما آخربینان، صورت و لقب و نام را پشت سر می‏گذارند تا به معنی برسند هر که آخر بین‏تر او مسعودتر هر که آخر بین‏تر او مطرودتر (مثنوی، 1615) آنان که نفسی زلال چون باران و سلوکی دراک چون فرشتگان ندارند، اگر به اسم اعظم نیز دست یابند به جای آن که مرده را زنده کنند، خود به پنجه مرگ دریده می‏شوند و آنان که مستعد نظر نیستند اگر به جام جم نیز دست یابند سودی از آن نمی‏برند.آنان اگر ذوالفقار حیدر را هم به ارث برده باشند، چون بازوان اسد اللهی ندارند، ذوالفقار به کارشان نخواهد آمد و اگر تبر ابراهیم را هم بدوش داشته باشند، اما بت درون خود را به آتش نیفکنند عنوان بت‏شکنی به آن‏ها اطلاق نخواهد شد.اما آخربینانی که در تموز گرم، دی و در شعاع شمس فی(سایه)را دیده‏اند و از صورت به معنی رسیده‏اند و از تنگنای قول به گستراک عمل پای نهاده‏اند و به قول نیما یوشیج، به آن‏چنان ملکه‏ای از آزادگی دست یافته‏اند که:در شب سرد زمستان کوره خورشید هم‏چون کوره گرم اجاقشان نمی‏سوزد، قادرند از تیغ چوبین ذوالفقار بسازند: گر دلبلت هست اندر فعل آر تیغ چوبین را بدان کن ذوالفقار (همان، 2508) آخربینان، شکم به کاه و جو می‏سپارند و آخربینان دل به نور حق، و در نتیجه: هر که کاه و جو خورد قربان شود هر که نور حق خورد قرآن شود (همان، 2480) آخربینان به روندگان خایف درس رشادت می‏دهند اما خود از ترس، بند بند استخوانشان می‏لرزد، به دیگران درس توکل می‏دهند اما خود در افزون‏طلبی و دنیاخواهی طرفه‏ترین نیرنگ‏ها را به کار می‏بندند و پشه را در هوا رگ می‏زنند: خایفان را را کردی دلیر از همه لرزان‏تری تو زیر زیر بر همه درس توکل می‏کنی در هوا تو پشه را رگ می‏زنی (همان، 2511-2510) یادداشت‏ها 1.آیه 21، سوره حجر 2.دفتر دوم مثنوی معنوی، مقدمه منثور. 3.قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 59. 4.قرآن کریم، سوره قصص، آی 5.لایلدغ المومن من جحر واحد مرتین(مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‏شود) منابع قرآن مجید آزاد ارمکی، تقی.(1375).اندیشه‏های اجتماعی متفکران مسلمان، تهران:مؤسسه نشر جهاد. .(1375).نظریه در جامعه‏شناسی، تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. .(1376).نظریه‏های جامعه‏شناسی، تهران:سروش. پاپکین، ریچارد.(1369).کلیات فلسفه، ترجمه سید جلال الدین، مجتبوی، تهران:چاپ ششم. توسلی، غلامعباس.(بی‏تا).نظریه‏های جامعه‏شناسی، تهران:سمت. دیچز، دیوید.(بی‏تا).شیوه‏های نقد ادبی، ترجمه غلامحسین یوسفی و صدقیانی، تهران:انتشارات علمی، . راوندی، مرتضی.(1354).تاریخ اجتماعی ایران، تهران:امیر کبیر. سجادی، سید جعفر.(1362).فرهنگ معارف اسلامی، تهران:بنگاه مؤلفان و مترجمان ایران. شهیدی، سید جعفر.(1373).نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران:انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم. کوئن، بروس.(1373).مبانی جامعه‏شناسی، ترجمه غلام عباس توسلی و رضا فاضل، تهران:سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی، چاپ سوم. مولوی، جلال الدین.(1369).فیه مافیه، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران:امیر کبیر، چاپ ششم.   .(1369).مثنوی معنوی، تصحیح دکتر محمد استعلامی، تهران:زوار.