اختیارات شاعری در عروض


اختیارات شاعری
در تعیین وزن شعر فارسی،به سبب رعایت تساوی هجاهای کوتاه و بلند، هیچ مشکلی در تطابق دو مصراع یک بیت وجود ندارد. امّا گاهی در تقطیع هجایی و خطّ عروضی با وجود رعایت تساوی هجاهای دو مصراع ، به رویا رویی هجاهای کوتاه و بلند برمی خوریم که موجب اختلاف وزن دومصراع یک بیت می شود .دراین صورت ناگزیریم که تغییراتی در تلفّظ یا وزن کلمات ایجاد کنیم تا وزن مناسب و هماهنگ حاصل شود. با مقایسه ی دو مصراع یعنی از روی اختلاف هجاها- اختیارات شاعری را بهتر درمی یابیم.لذا در تقطیع، هجاهای مصراع دوم را به ترتیب زیر هجاهای مصراع اول می نویسیم اگر اختلاف داشتند ، احتمال استفاده و کاربرد اختیارات شاعری وجود خواهد داشت . به این گونه تغییرات در تلفّظ و وزن که بنا به ضرورت ایجاد می شود، اختیارات شاعری می گویند.
انواع اختیارات شاعری
اختیار شاعری خود به دو دستهی اختیار زبانی و اختیار وزنی تقسیم میشود:
1)اختیار زبانی
گاهی شاعر برای تعیین وزن مناسب شعر،یک تلفّظ را از میان دو یا چند تلفّظ بعضی از کلمات برمیگزیند که به این انتخابِ تلفّظ کلمه از سوی شاعر، اختیار زبانی شاعری گفته می  شود. اختیار زبانی خود به دو دسته ی اصلی تقسیم میشود که عبارتند از :
الف ) امکان حذف همزه :
هرگاه در کلمات ترکیبی پیش از همزه حرف صامت باشد، به هنگام تلفّظ آن کلمه، می توان همزه را حذف کرد؛ مثلاً « پیش از= پی شَز ، دانش آموز = دا ن شا موز و از این = اَ زین» خوانده می شود. همان طوری که می بینید در این واژه ها همزه از تلفّظ افتاده است.

یا مثلا کلمه ی ( آب ء اب) که با همزه شروع شده است اگر قبل از آن حرف صامتی مانند (ر) بیاوریم همزه را می شود حذف کرد. مثلا ( در آب ) را بگوییم (دراب) یا (در آن ) را بگوییم (دران).

نظر به این که در زبان فارسی ، تلفط حرف «عین» دقیقا مانند همزه است ، لذا هر قاعده ای که در مورد همزه اجرا شود ، در مورد عین نیز صادق است.بنا بر این در عباراتی نظیر ؛ در عالم ، می توان دَ-را-لَم تلفظ کرد. و یا در عشق را دَ-رِشق گفت.
ب ) تغییر کمّیّت مصوّت ها:
این مورد از اختیار زبانی شاعر خود به دو صورت زیر است؛
1)بلند تلفّظ کردن مصوّت کوتاه در آخر واژه، در صورتی که هجای مقابل آن بلند باشد؛ مثال :

«مصوت کوتاه پایان کلمه» را به ضرورت وزن می توان بلند تلفظ کرد تا مصوت بلند به حساب بیاید؛

مانند : خانه (- U)/ پروانه (- U)/ شیشه (- U)/ لانه (- U).با توجه به این که همه این کلمات به های غیر ملفوظ یا های بیان حرکت ختم می شوند و علامت هجایی آن ها ( U ) است ، اما می توانند هجای بلند منظور شوند و علامت هجایی ( ) را داشته باشند.

مصوت های کوتاهِ که چه تو به نه دو می توانندبلند تلفظ شوند .

«مصوت کوتاه کسره اضافه »را می توان هجای بلند منظور داشت .مانند :دستِ من کتابِ چاپی عروسکِ زیباکه در همه این ها کسرۀ علامت اضافه (اضافۀ ملکی یا نسبی .) هجای کوتاه (= U)می باشند اما می توانند بلند(= )منظور شوند

«مصوت کوتاه ضمّه ی واو عطف »را می توان بلند تلفظ کرد تامصوت بلند به حساب آید. مانند :کتاب و دفتر ( که به صورتِ:کتابُ دفتر تلفظ می شود. این مصوت ضمه را که ضمه عطف نامیده می شود و علامت هجای کوتاه(= U) دارد، می توان بلند(=-)منظور داشت.

تذکر: در هیچ موردی ۳ هجای کوتاه (UUU)در کنار هم قرار نمی گیرند .در چنین وضعی ، حتما یکی از آن ها برابر یکی از این اختیارات ، هجای بلند خواهد بود.

اگر هجایی با هجای معادلش در مصراع دیگر تفاوت داشت؛ علامت هر دو هجا را می گذاریم و وقتی طبق اختیارات شاعری مشخص شد که با هجای متفاوت معادلش مساوی است ؛ علامت قبلی را خط می زنیم و متغیر را در زیرش می نویسیم.

مثال یک:

بـِ   نا    م ِ    خـُ    دا     وَنـ    دِ     جا      نـُ     خـِ     رَد

U  -     U    U     -      -         -     U        U      -       U  
کـَ  زینـ  بَر    تـَ    رَنـ     دیـ   شـِ    بَر      نَگـ    ذَ      رَد

U  -     -     U    -      -      U     -      -      U     -
شاعر برای رسیدن به وزن درست شعر، میتواند مصوّت کوتاه را بلند تلفّظ  کند؛ مانند فردوسی که در بیت آغازین شاهنامه، مصوّتهای کوتاه( -ِ ) و ( -ُ ) را در هجاهای سوم و نهم مصراع اوّل به مصوّت بلند تغییرکمّیّت داد؛ چون هجاهای مقابل آنها هجاهای بلند بودند و این مصوّتها نیز درآخرواژه قرار دارند.

********

مثال دو:

ن   بی   نی   با  غ  بان   چون   گل   ب  کا     رد          چِ  ما   یِ   غم   خُ   رد   تا   گل  ب  را  ید

U    -    –    –   U  –   U   –    U           -      -    U    -        -        –  U  –   –    –   U   -   -

می بینیم که هجای ۳ در مصرا ع دوم(یه) کوتاه(U) ، اما در مصراع اول (نی) بلند( ) است بنابراین بایددر یکی از این دو تا، از اختیارات شاعری استعاده شده باشد.

«نی» بلند است و تغییر نمی کند.اما «یه » مصوت پایان کلمه است و می تواند بلند تلفظ شود.بنابر این حکم بر آن داده می شود.باید روی علامت آن خط بکشیم و علامت هجای بلند را در زیرش بگذاریم.

**********


2)کوتاه تلفّظ کردن مصوّت بلند :

 در صورتی که دو مصوّت بلند کنار هم باشد،شاعر میتواند مصوّت بلند اوّلی را به مصوّت کوتاه تبدیل کند؛ مثلاً اگر واژههای « جادویی» با«عاقلی»در بیتی روبه روی هم واقع شود، شکل تقطیع آنها چنین است:
جا دو یی

_ U _
عا قِـ لی
_ U _
پس هجای دو م « جادویی » به هجای کوتاه «دُ» تبدیل میشود؛ چون هجای مقابل آن یک هجای کوتاه است و دو مصوّت « دو » و« یی» نیز کنار هم قرار گرفتند.

دا  نی که  نوش  دا  رو  ی   سه را ب کی  ر   سید

     U  U          U         U    U    -

آن گه  که   او  ز  کال   ب  دی  بیش  تر  ن  داشت

     U   U   U    U     U   

هجای 7 مصراع دوم کوتاه است بنا بر این هجا قرینه اش در مصراع اول که بلند آمده است باید کوتاه شود یعنی مصوت بلندِ او در دارو باید مخفف و به صورت دارُ ( U ) تلفظ شود.

ضمنا اگر مصوت ها مضاف قرار گیرند ، قبل از مضاف الیه ، صامتِ «ی» قرار می گیرد.مانند : رو یِ زیبا که بین مصوتِ او و  ِ صامت ی قرار گرفته است که آنرا «یای وقایه» ( = محافظت نگهبانی) می نامند.

تبصره :

اگر مصوت بلند «ای» در میان کلمه ای بسیط (=زیاد) یا کلمه ای با پسوند(= حامیان)یا ضمیر متصل(=خدائی اش) باشد؛ قاعده ی کوتاه تلفظ کردن مصوت بلند در آن صدق نمی کند.زیرا با توجه به روان خوانی کلمه ، مصوتِ «ی» در این حالات به خودی خود کوتاه تلفظ می شود. مانند کلمه زیاد (UU) / حا میان ( U -)/خدائی اش(- U -).باید دقت داشت در این موارد که مصوت «ی» کوتاه تلفظ می شود علامت آن را با هجای کوتاه مشخص می کنیم و اختیاری هم وجود ندارد.


2)اختیار وزنی
گاهی نیز شاعر بدون این که در تلفّظ واژهها تغییری بدهد، کمّیّت هجا را تغییر میدهدکه موجب تغییر وزن میشود. به این نوع از تغییر دادن وزن از سوی شاعر، «اختیار وزنی» اطلاق میشود.
اختیار وزنی شاعر نیز خود به چهار نوع عمدهی زیر است که به ترتیب کاربرد آنها توضیح داده میشود.
1)هجای پایانی بیت یا مصراع همیشه بلند است. ( بلند بودن هجای پایانی):
هرنوع از انواع هجا در آخر بیت یا مصراع واقع شود، همواره از نظر کمّیّت، یک هجای بلند محسوب میشود. پس، امتداد هجا در پایان بیت یا مصراع همیشه برابراست؛ چون در این جایگاه هجای کوتاه و هجای کشیده هم یک هجای بلند شمرده میشود. بنابراین در پایان بیت یا مصراع واژههای « تو »که یک هجای کوتاه است با « دَر» که یک هجای بلند است با « دَرد» که یک هجای کشیده است، از نظر امتداد برابر و یکسان به حساب میآیند.
هجاهای « راست و طاست» در آخر بیت زیر مشمول این اختیار وزنی است یعنی هجای کشیده( - U ) به هجای بلند ( - ) تبدیل می شود.

ءا   یِ   نِ  ءَر  نق  شِ   تُ   بن  مود  راست               خُد  شِ  ک    نا  یی   نِ شِ  کس  تن   خ  طاست 
-  
U   U   -  -    U    U   -    - U    -                    -   U     -   -      U   UU  -     -    U        -


2)تبدیل « فعلاتن به فاعلاتن» در آغاز مصراع :
گاهی اتّفاق می افتد که پس از تقطیع درست شعر ، در رکن اوّل یکی از مصراعها رکن عروضی« فعلاتن» و در مقابل آن در مصراع دیگر رکن عروضی« فاعلاتن» به دست میآید. در این صورت شاعر بدون آن که در تلفّظ کلمات تغییری بدهد، تنها در وزن شعر تغییر ایجاد میکند و رکن عروضی « فعلاتن» را در آغاز یکی از مصراعها به رکن عروضی« فاعلاتن» تبدیل میکند و عکس آن صادق نیست.
حا   لِ   دِل    با    تُ   گُف    تـَ    نَم    هـَ     وَ      سَست
_        U    U     _    U     _     U    _     _    U   _
سُـ  خـَ    نِ   دِل    شـِ   نُفـ   تـَ    نَم    هـ    َ وَ      سَست
U     U    _    U     U     U    _    U    U   _
        _
همان طوری که می بینیم در این بیت هجای کوتاه اوّل مصراع دوم ، بدون تغییر در تلفّظ « سُـ » به هجای بلند تبدیل میشود و تنها علامت هجایی از کوتاه به بلند تغییر می¬کند تا رکن «فعلاتن » به «فاعلاتن» تبدیل شود.
نکته _ اگر اوّلین هجای رکن «فعلاتن» واژههایی مانند « تو،به، دو ،که، و...» بود در این صورت تبدیل «فعلاتن» به « فاعلاتن» از نوع اختیار زبانی شاعر است نه اختیار وزنی؛چون مصوّت کوتاه در آخر چنین واژههایی طبق اختیار زبانیِ تغییر کمّیّت مصوّتها به هجای بلند تبدیل میگردد؛ مثال:
«دو دهان داریم گویا همچو نی         یک دهان پنهانست در لبهای وی»
هجای اوّل مصراع اوّل (دُ ) یک هجای کوتاه است امّا چون در برابرهجای بلند (یک)در اوّل مصراع دوم واقع شد ، بنا به اختیار زبانی شاعر« تغییر کمّیت مصوّتها » ازنوع بلند تلفّظ کردن مصوّت کوتاه در آخر واژه، به هجای بلند تبدیل شدهاست که این تغییر طبق اختیار زبانی صورت گرفته است و از نوع اختیار وزنی نیست.
3)ابدال یا تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند یا عکس آن در میان مصراع

شاعر می تواندبه جای دو هجاب کوتاه میان مصراع(U U) ، از یک هجای بلند( ) استفاده کند مثلا به جای فعلن(U U -) می تواند فع لن (- ) بیاورد:

هر چه داری اگر به عشق دهی

U / UU / UU
                                  /فعلن/

کا فرم گر جوی زیان بینی

U / UU /
                               / فع لن /

گاهی درمیان برخی از ابیات و مصراع ها ممکن است ارکانی که دو هجای کوتاه کنار هم دارند، دو هجای کوتاه آنها درمقابل یک هجای بلند و یا عکس آن قرار بگیرد که در این صورت اختیار وزنی ابدال اتّفاق میافتد. این اختیار وزنی معمولاً در ارکان ( فعلاتن)، ( مفتعلن )، (مستفعل) و ( فَعِلن)رخ میدهد که سه رکن عروضی اوّل به رکن (مفعولن) و رکن آخری به رکن( فع لن) تبدیل میشوند که عکس این تبدیل نیز ممکن است؛ مانند بیت زیر:
آمد نوروز هم از بامداد آمدنش فرّخ و فرخنده باد
آ         مَــد      نو        رو       ز   هـَ      مَـز    با        مـ    داد
ـــ     ـــ   ـــ       ـــ     U    U   ــــ   ـــ U       ـــ
آ        مَـ دَ      نَش      فَر       رُ     خُ      فَـر    خُنـ      دِ     باد
ـUU            ـ          ـ             U   U ـ      ــــ    U   ـــ
همانطوری که میبینید، هجای دوم مصراع اوّل (مَـد)یک هجای بلند است که دوهجای کوتاه (مَـ و دَ )در مصراع دوم برابر آن واقع شده است. وقتی که تقطیع هجایی دو مصراع درست باشد،امّا تساوی هجاهای دو مصراع رعایت نشده باشد، در این صورت اختیار وزنی ابدال یا همان تبدیل دوهجای کوتاه به یک هجای بلند و عکس آن در میان مصراع رخ میدهد. در چنین مواردی رکنی که کمتر است به رکنی که در بیت بیشترین تعداد را دارد، تبدیل میگردد؛ یعنی رکن (مفتعلن) دربیت بالا سه بار تکرار شده است ولی رکن (مفعولن ) فقط یک بار در آغاز مصراع اوّل بیت آمده است.پس (مفعولن) که در اقلّیت است به رکن (مفتعلن )که دراکثریت است ،تبدیل میشود.
در مصراع اوّل بیت مذکور سه اختیار شاعری بهکار رفتهاست که به ترتیب عبارتند از: اختیار وزنی ابدال، در هجای دوم ، اختیار زبانی امکان حذف همزه در هجای ششم و پرکاربردترین اختیار وزنی؛ بلند بودن هجای پایانی در پایان هر دو مصراع.
4)قلب :

جابه جایی یک هجای بلند و کوتاه کنار هم در یک رکن عروضی بنا به ضرورت وزن شعر که معمولاً در ارکان عروضی (مفاعلن ) و (مفتعلن) اتّفاق میافتد؛ مثال:
کیست که پیغام من به شهر شروان برد            یک سخن از من بدان مرد سخندان برد
کیـ ست کِـ پَیـ | غا مِ مَن| بِـ شَهـ رِ شَر| وان بَـ رَد   /    یَک سُـ خَـ نَـز| مَن بِـ دان| مَر دِ  سُ خَنـ| دان بَـ رَد
__  U    U __  / _ U __ / U   __U __/   __ U  __ / __ U   U   __/  __ U  __ /  __ UU __ / __   U __

مفتعلن            / فاعلن   / مفاعلن        / فاعلن          /   مفتعلن           / فاعلن        / مفتعلن      / فاعلن
می بینیم که در رکن سوم مصراع اوّل رکن ( مفاعلن) و برابرآن در رکن سوم مصراع دوم رکن ( مفتعلن) آمده است. در این صورت آن رکنی که در اقلّیت است به رکنی که دربیت اکثریت دارد، تبدیل میشود. بنابراین در این بیت شایسته آن است که رکن(مفاعلن)در مصراع اوّل به رکن ( مفتعلن) تبدیل شود. و وزن بیت چنین است:
مفتعلن| فاعلن| مفتعلن | فاعلن
نکتهی 1)مصوّت بلند « و» در کلمات تک هجایی همیشه بلند است جز در واژهی « سو » که بعد از آن مصوّت کوتاه باشد بهطوریکه ترکیب اضافی یا وصفی بسازد، « و» در « سو» میتواند به صورت مصوّت کوتاه تلفّظ شود؛ مثال :
در کلمات ( مو، بو، مور، شور، دود، بود و……..مصوّت « و» همیشه بلند است امّا در ترکیب « سویِ من » و مانند آن « و » میتواند به صورت « ـــُـ » تلفّظ شود. بنابراین ( سویِ من ) می¬تواند به صورت¬های زیر تلفّظ گردد؛
سو یِ مَن ( _ U _ ) یا // سـُ یِ مَن ( U U _ ) یا // سـُ یِ مَن ( U _ _ )
نکتهی2 )«یـ » در کلمات ساده و کلماتی که به ضمیر پیوسته و شناسه و «ی» نسبی و مصدری متّصل میشوند، همواره صامت است؛ مثال : اختیار ( اِخـ تـِ یا ر ) = ( _ U _ U) ، نیاز( نـِ یا ز ) = ( ( U _U ، خیال ( خـِ یا ل ( U _ U)
دانشجویم ( دا نِشـ جو یَم = _ _ _ _ ) ، نیکو یی ( نیـ کو یی = _ _ _ ) ، می گویم ( می گو یَم = _ _ _ (
توجّه -به چنین «یـ » در کلماتی مانند ( دانشجویم ، نیکویی ، میگویم و ... ) « یـ » وقایه یا میانجی و واسطه نیز میگویند.
نکتهی3 (اگر در کلمات غیر ساده بعد از « ی » حرف همزه ( ا ) بیاید، مصوّت بلند (ی) به صورت مصوّت کوتاه تلفّظ میشود و همزه در تلفّظ و خطّ عروضی حذف میگردد؛ مثال : علی ای = عـَ لِـ یَی(UU ـ )گیتی ای = گیـ تـِ یَی(  ـ U ـ 
نکتهی4)اگر در کلمات غیر ساده پیش از همزه « ن » ساکن بعد از مصوّت بلند باشد، حذف یا عدم حذف همزه تأثیری در کمّیت هجا ندارد ؛ مثال : «خون آشام» بدون حذف همزه( خون آ شا م ) = با حذف همزه
(
خو نا شا م )، زمین آسا ، مران از = مَـ ران اَز = مَـ را نَز

 

 

نکته های دستوری


انواع الف در زبان فارسی:
الف‌ دعا: کناد
الف‌ ندا: خدایا
الف‌ واسطه‌: کشاکش‌
الف‌ مناظره: گفتا
الف‌ اطلاق‌ یا اشباع‌: «ز بیژن‌ مگر آگهى‌ یابما»
الف‌ تفخیم‌ و تعظیم‌: بزرگامردا
الف‌ مبالغه‌: خوشا
الف‌ اسم‌ معنى‌ساز: ژرفا
الف‌ جانشین‌ تنوین: ابدا
الف‌ صفت‌ فاعلی: دانا و مانند آن

انــــواع «ک»
ک تصغیر:پسرک ٬ دخترک
ک تحقیر:مردک ٬ زنک « پس زنیکه (زنک) دیوونه شده که این جوری داره خودشو لت و پار می کنه ؟»
(ادبیات فارسی ۳ عمومی ٬ گاو )
ک تحبیب: طوطیک ٬ گُلک « بعد از آنش از قفس بیرون فکند طوطیک پرید تا شاخ بلند »
( ادبیات فارسی ۳ اختصاصی ٬ طوطی و بازرگان )
ک تکریم: مامک ٬ بابک « پسر گفتش ای بابک نام جوی یکی مشکلت می بپرسم بگوی »
ک تشبیه:عروسک ٬ خرک ( اسبابی در ورزش ژیمناستیک ) ٬ لواشک
ک همراهی:پفک ٬ عینک ٬ نان سنگک٬ بادکنک

انــــواع «ی»
ی نکره: کتابی
ی وحدت: نشانه ی یکی بودن
ی شناسه: رفتی ، آمدی
ی استمراری : رفتمی ، بودندی
ی مصدری : خستگی ، زیبایی
ی لیاقت: خوردنی، پوشیدنی
ی نسبت: تهرانی، محمدی این ی گاه مفهوم فاعلی دارد مانند : مرد جنگی و گاه مفهوم مفعولی دارد مانند: تیر پرتابی ، راز نهانی
ی میانجی (رابطه): خدای من
ی بدل یا جانشین فعل «هستی»: تو خوبی.
ی تعجب: چه برف شدیدی
ی احترام : نور چشمی
ی دلسوزی: طفلی، حیوونی
ی کثرت : بسی (بسیاری)
ی زاید: به کلمات مختوم به مصوت «ا» و «و» اضافه می شوند. بوی ، موی، خدای
ی بیان خواب : دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
ی تمنا: کاشکی

وابسته ها

بحث وابسته ی وابسته ازجمله مباحثی است که دانش آموزان عزیزدرمواجهه باآن دچارمشکل می شوندوازاین که درکنکورسوال شود، می ترسند.درصورتی که بحث وابسته ی وابسته باکمی دقت واعتمادبه نفس، تبدیل به آسان ترین ودوست داشتنی ترین بحث هامی شود.توجه دوستان دانش آموزرابه مطالب زیرجلب می کنم:

انواع وابسته ی وابسته:

1- مضاف الیه مضاف الیه = کیف پسرهمسایه

2- صفت مضاف الیه که خوددونوع است:

الف: هسته + -ِ +یکی ازصفت های اشاره،مبهم،شماره و... + مضاف الیه

مثال:کیف آن مرد / پیراهن فلان کس / آموزش سه زبان

ب:هسته + -ِ + مضاف الیه + صفت بیانی = دیوارباغ سبز/کتاب خواهرکوچک تر

3- قیدصفت = دانش آموزبسیارمؤدب / کتاب کاملاًمفید

4- ممیّز= دوکیلو شکر / چهارفروندهواپیما

5- صفت صفت = ماشین سبزیشمی / مدادقهوای روشن

نکات مهم مربوط به انواع وابسته ی وابسته

1- وابسته ی وابسته حداقل دریک گروه سه واژه ای اتفاق می افتدالبته بدون احتساب نقش نمای اضافه.

2- اگردرگروه سه واژه ای هسته دروسط گروه باشد وابسته وابسته هرگزوجودنخواهدداشت.

3- اگردرگروه سه واژه ای بعدازهسته صفت بیانی بیایدوابسته ی وابسته هرگزوجودنخواهدداشت.

4- اگربعدازهسته، نقش نمای اضافه وبعدازآن کلمه ی تنوین دارعربی بیایدحتماوابسته وابسته ازنوع قیدصفت خواهیم داشت.

5- اگربعدازهسته،نقش نمای اضافه وبعدازآن یکی ازصفت های اشاره ،مبهم،شمارشی بیایدحتما وابسته ی وابسته ازنوع صفت مضاف الیه خواهیم داشت.

6- تمامی واحدهای شمارش فارسی وابسته ی وابسته هستندازنوع ممیّز.

7- وابسته ی وابسته ازنوع صفت صفت مخصوص رنگ هاست.

نکته:

برای دانستن وابسته ی وابسته اولابایدهسته رابه خوبی درگروه بشناسیم وپیداکنیم بعدبه دنبال وابسته هایش بگردیم حالااگرتمامی وابسته هامتعلق به خودهسته باشند دیگروابسته ی وابسته ای نخواهیم داشت ولی اگر بعضی ازوابسته هامتعلق به هسته نباشند ومربوط به وابسته ای باشندکه قبل یابعدازآن آمده است آن جاست که وابسته ی وابسته خودرانشان خواهددادویکی ازانواع ذکرشده دربالاخواهدبود.

مثال: این دوکتاب مفید کلاس

درمثال بالا«کتاب» هسته ی گروه است ودووابسته ی پیشین ودووابسته ی پسین داردکه هرچهاروابسته جداجدامتعلق به کتاب است.لذادراین گروه وابسته ی وابسته نخواهیم داشت.

مثال:اولین شرکت کننده ی المپیادادبی

دراین مثال «شرکت کننده»هسته ی گروه است ویک وابسته ی پیشین ودووابسته ی پسین دارداما «اولین»و«المپیاد»کاملاًمتعلق به هسته اندولی «ادبی»مستقیماًمتعلق به هسته نیست بلکه وابسته ی «المپیاد»است،لذاالمپیادوابسته ی هسته وادبی وابسته ی وابسته است ازنوع صفت مضاف الیه.

@drsharbati
75
[8:09:33 PM] dr.alisharbati:
ضماير متصل در سه نقش ظاهر مي‌شوند.

1- مفعول: مثل ديدمش خرم و خندان قدحِ باده به دست         
    ش در ديدمش: او را ديدم

نقش آن مفعول مي‌باشد

2- نقش متمّم :(گفتمش سلسله‌ي زلف بتان از پي چيست؟)

     ش در گفتمش يعني؛ به او گفتم نقش آن متمم مي‌باشد.

3- نقش مضاف‌اليه  : مي‌روي و مژگانت خون خلق مي‌ريزد

      (ت) در مژگانت مي‌شود مژگانِ تو نقش آن :مضاف‌اليه

توجه: گاهي اوقات ضماير در جايگاه، اصلي خود قرار نمي‌گيرند.

        مثل الا اي طوطي گوياي اسرار /مبادا خاليت شكّر ز منقار

        ضمير پيوسته‌ي ت در «خاليت» براي كلمه‌ي منقار مي شود و نقش مضاف اليه دارد.
به این حرکت ضمیر که به دلیل وزن صورت می گیرد،جهش یا رقص ضمیر گویند.

:ballot_box_with_check:چند مثال برای جهش ضمیر(رقص ضمیر)از حافظ:



1- بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد /  باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
= باد غیرت به صد خار پریشان دلش کرد

2- عشقت رسد به فریاد، ار خود بسان حافظ /  قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
= عشق به فریادت رسد...

3- صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت /  عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
= عشق به روی دلش در معنی را فراز کرد (یعنی بست)

4- باغبانا ز خزان بی‌خبرت می بینم /  آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
= آه از آن روز که باد گل رعنایت را ببرد

5- طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود /  ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
= ناگه سیل فنا نقش املش را باطل کرد

@drsharbati
 

انواع_حروف_در_زبان_فارسی

انواع که
۱- حرف ربط:
- مطلق (وابستگی ) که مفهوم خاصی ندارد :
آنان که رفتند . آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ...

- بیان علّت یا تعلیل : به معنی زیرا، چون و... :
زبان درکش ای مرد بسیار دان
که فردا قلم نیست بر بی زبان

۲- حرف اضافه: به معنی «از» و معمولاً بعد از صفت برتر می آید :
جُوی مشک، بهتر که یک توده گِل

۳- ضمیر پرسشی : به معنی چه کسی؟
که گفتت برو دست رستم ببند ؟

۴-  ضمیر مبهم : در معنی کسی یا هرکسی :
هر که آمد عمارتی نو ساخت.
خبر از دوست ندارد که ز خود بی خبر است .

#انواع_چه:

۱- صفت پرسشی: قبل از اسم یا ضمیرمی آید:
چه کسی راز مرا می داند؟
چه کتابی می خوانی ؟

۲- ضمیر پرسشی: به تنهایی و به قصد پرسش می آید و می توان آن را جمع بست:
او چه کرد آن جا که توآموختی؟

۳- ضمیر تعجبی: برای بیان تعجّب می آید و می توان آن را جمع بست :
این مُلک چه ها دید و چه کردند بدین خلق !

۴- صفت تعجبی: قبل از اسم یا ضمیر و برای بیان تعجّب می آید:
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی !

۵- حرف ربط بیان علت یا تعلیل: به معنی زیرا، زیرا که ، به علت این که و … :
چه، هر یکی را از این غذای دیگر است .

۶- حرف ربط همپایگی: هرگاه دو بار درجمله به معنی « یا » بیاید :
چه بخواهی چه نخواهی او می آید .

۷- پسوند تصغیر : اگر درآخر اسم قرار گیرد و نشانه کوچکیِ کلمه قبل از خود باشد :
زاغچه، باغچه و …

#انواع_تا

۱- حرف ربط به معنی تا این که ، زیرا که، وقتی که ، که :
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم ؛
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

۲- حرف اضافه نشان دهنده ی پایان زمان یا مکان و مسافت :
چون که تا اقصای هندوستان رسید ؛
از این جا تا مدرسه راهی نیست.

۳- صوت یا شبه جمله به معنی «هان» ، « مبادا » و معمولاً قبل از فعل منفی می آید: به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری !

۴- میان وند : بین دوکلمه می آید و کلمه ای با مفهوم جدید می سازد :
دور تا دور ، سر تا پا و…
نکته : اگر حرف «از» قبل از آن بیاید، «تا» به معنی حرف اضافه است : از سر تا پا …

۵- ممیّز : به جای کلمات «شاخص» : می آید : دو تخته پتو > دو تا پتو ؛ دو فروند هواپیما > دوتا هواپیما و …

#انواع_چو_چون:

۱- حرف ربط به معنی وقتی که ، زیرا، چون که و ... :
چو باز آمدم کشور آسوده دیدم ؛
چون نیک نظر کرد، پَرِ خویش بر او دید

۲- حرف اضافه به معنی مانندِ، مثلِ، بسانِ و ... :
چون شیر به خود سپر شکن باش ؛
چو فرهادم آتش به سر می دود

۳- قید پرسشی  به معنی چگونه :
دوش چون بودی ؟

که شب چون بدی روز چون خاستی
ز پیکار دل بر چه آراستی ؟

#انواع_را:

۱-  نقش نمای مفعول :
این فصل را با من بخوان باقی فسانه است
این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است

۲-حرف اضافه در معانی:
1- به : پدر را گفتم از انسان، یکی سر بر نمی دارد
2- برای : این نصیحت ز جهان گذران ما را بس
3- از : حکیمی را پر سیدند ...
4- مخصوصِ : منت خدای را عزّ و جلّ ...
5- قسم به : دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

۳- فک اضافه : نشانه ی جدایی بین مضاف و مضافٌ الیه است :
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم > سقف فلک را بشکافیم

#انواع_ان:

۱- پسوند جمع :
گاوان و خران بار بردار
بِه زآدمیان مردم آزار

۲- پسوند صفت حالیه :
نگران با من اِستاده سحر؛
شادان همی رفت

۳- پسوند زمان :
بامدادان که خاطر بازآمدن بر رای ماندن چیره شد ...

۴- پسوند مکان : دیلمان ؛ گیلان، ریگان و ...

۵- پسوند اسم مصدر: حنابندان ؛ یخ بندان و ...

۶- پسوند نسبت : جانان ؛ بابکان ؛ قبادان و ...

۷- پسوند شباهت : کوهان

۸- پسوند صفت فاعلی : گریان ، روان ؛ جویان و ...

asharbati@